دلنوشته تابستانه تیر(3):منم خواهم رفت همانندیخ فروش ها مورخه 1398/4/6

ساخت وبلاگ

بنام خدایی که هست

زمان های قدیم ،البته نه خیلی قدیم،دکه های یخ فروشی بود،سرکوچه ماهم دکه یخ فروشی بود،تابستانه,ا یخ میفروخت وزمستان ها ،لبووباقلی،چون اون روزهاهمه خانواده ها یخچال نداشتند،ازاینروبرای آب وشربت وآبدوغ ،یخ ضرورت داشت،ودوریال که میدادیم چقریخ میگرفتیم،البته مادربزرگ من هرگزیخ نمیخرید،وآب خنک راازکوزه می نوشید،ازهمه ماهم خدابیامرزسالمتربود،روحش شاد،باری اینک که یخچالهای یخ سازوآبسردکن وگرمکن آمده است این دکه های یخ فروشی جمع آوری شده اندوازنسل آنهاکسی باقی نمانده ، هیچوقت فکرنمیکردم بزرگ که شدم یخ فروش سرکوچه امان دیگرنباشد،این رسم روزگاراست ای یار**روزی هم من نخواهم, بود وحسرت نبودنم رابادل یدک خواهی کشید**من یخ فروش نبودم ،چون اونهاهمیشه خنک وسردبودن ،چون بایخ تماس داشتند،**ولی اگرنبودم ،برمزارم یخ بگذاریدکه لااقل ازگرمای آن دنیاکمی کاسته شود** محمدمهدی مخبری مورخه, 1398/4/6 ساعت 22/30

دلنوشته رهایی مورخه 1397/12/15...
ما را در سایت دلنوشته رهایی مورخه 1397/12/15 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mohamadmehdimokhberi بازدید : 115 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 20:22