دلنوشته رهایی مورخه 1397/12/15

ساخت وبلاگ

بنام خدا

به جهت گلچین نمودن نوشته هایم دربلا گ اسکای وچاپ آنهادرقالب کتابی بنام:دلنوشته های من

ازانتشارات کوروش به خودتبریک عرض نموده وامیدوارم خواننده های کتاب باانتقادات خودمرادرراه

درپیش مساعدت ویاری نمایند.

دلنوشته رهایی مورخه 1397/12/15...
ما را در سایت دلنوشته رهایی مورخه 1397/12/15 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mohamadmehdimokhberi بازدید : 24 تاريخ : شنبه 1 مهر 1402 ساعت: 12:25

بنام خدابی خبریم ازآنچه برسرمان خواهدآمد،نه میدانیم کی نوزادبه دنیامیاید،ونه میدانیم کی ازدنیاخواهدرفت،تکلیفمان معلوم نیست،تقدیربرماچه بوده وچه خواهدبود،فقط می ترسیم ازآنچه نمیدانیم،روزهاوشبهابدون توقف میگذرد،سن مابدون وقفه بالامیرود،نمی دانیم روزیاشب موهایمان سفیدمیشود،خمودگی وچین وچروک صورتمان رامتوقف نخواهیم ساخت،هرآنچه خداداده است میگیرد،غرورمان ،تعصبمان ،عشقمان ،جوانیمان،خانواده ودوستانمان،ماهمچنان منتظزادامه دادن راه هستیم،لحظه ای فکرنمیکنیم که تاکجای راه میتوان رفت وبازنماند،درصورتیکه بازمانده هستیم ودرمانده،توان ادامه راه رانداریم اگرخدانخواهد،هیچکدام ماعاقبت راه رانمیدانیم ومتآثرازاعمال خودنیستیم،ولی من میخواهم باتمام وجودخاطره بمانم. دلنوشته رهایی مورخه 1397/12/15...ادامه مطلب
ما را در سایت دلنوشته رهایی مورخه 1397/12/15 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mohamadmehdimokhberi بازدید : 48 تاريخ : دوشنبه 7 فروردين 1402 ساعت: 20:16

زمانی که مادرس میخواندیم ،بعلت کوچکی خانه مان شبهاازچراغ نفتی معروف به گرسوس بهره وری میکردیم،تامزاحم خواب پدرومادروخواهروبرادرمان نشویم،آن روزهاپول برق به گرانی امروزنبود،بعضی هاچراغ مطالعه داشتند،مانداشتیم وخوشحالم که باچراغ موشی درس خواندیم ولی امروزدکترای کسب وکار وحقوق عمومی راگرفته ایم،امروزخانه هابزرگ شده،تکنولوژی ووسایل تحصیلی وامکانات فراوان شده ولی دریغ ازدرس وکسب علم!!! آن روزهامهرومحبت درخانواده هاتقسیم شده بود،پدرمان میامدبعدسفره شام پهن می شد،همه دورسفره بودیم شام هرچه بودتوسط مادرطبخ می شد،وخودش هم توزیع میکرودورسفره باهم هرچه بود نوش جان میکردیم،ازسفره های یکبارمصرف خبری نبود،هرکس وظیفه خودرامیدانست وسفره رادرآخرکوچکترین عضوخانواده پاک میکرد،ازماشین ظرفشویی خبری نبودوظرفهای غذاتوسط مادرودخترخانواده شستشو میشد،مهرومحبت باعث بودهمه کنارهم بودیم وهمه دریک اطاق میخوابیدیم،بازی مابازیهای موبایلی وکامپیوتری نبود،اسم وفامیل وگل یاپوچ بازی خانوادگی بود،وآنروزهابرق گران نبود،امروزبرق گران است وخانه هابزرگ وامکانات فراوان ،همه باهم نیستندوکنارهم نمیباشند،هرکس دراطاق خودمشغول کارخودشده وبه گرانی برق هم کسی اهمیت نمیدهد،امابرای مادور هم بودن خانواده،وداشتن محبت وعشق مهمترین گزینه است. دلنوشته رهایی مورخه 1397/12/15...ادامه مطلب
ما را در سایت دلنوشته رهایی مورخه 1397/12/15 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mohamadmehdimokhberi بازدید : 66 تاريخ : دوشنبه 10 بهمن 1401 ساعت: 17:39

بنام خدایی که هستزمان های قدیم ،البته نه خیلی قدیم،دکه های یخ فروشی بود،سرکوچه ماهم دکه یخ فروشی بود،تابستانه,ا یخ میفروخت وزمستان ها ،لبووباقلی،چون اون روزهاهمه خانواده ها یخچال نداشتند،ازاینروبرای آب دلنوشته رهایی مورخه 1397/12/15...ادامه مطلب
ما را در سایت دلنوشته رهایی مورخه 1397/12/15 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mohamadmehdimokhberi بازدید : 114 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 20:22

بنام خدایی که هستدرکلبه ای کناریک برکه درجنگل،زندگی رامفهوم ومعنابخشید،اوباصدای آوازبلبلان ، ازخواب بیدارمی شد،وباظرف مخصوص آوردن آب ، بسمت برکه که درکنارش رودروانی ازآب بود،میرفت، لحظه ای باقورباغه ه دلنوشته رهایی مورخه 1397/12/15...ادامه مطلب
ما را در سایت دلنوشته رهایی مورخه 1397/12/15 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mohamadmehdimokhberi بازدید : 115 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 20:22

بنام خدایی که هستمزرعه, زمینی است که حق ویاناحق،دورآنراحصارچوبی یاسیم خارداریابه ندرت دیوارکشیده اند،وبجزکشاورزی روی زمین ،ازحیوانات اهلی ومرغ وخروس نیزنگهداری میکنند،وهیچ چیزدرمزرعه, اصراف نمیشود،برکت دلنوشته رهایی مورخه 1397/12/15...ادامه مطلب
ما را در سایت دلنوشته رهایی مورخه 1397/12/15 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mohamadmehdimokhberi بازدید : 110 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 20:22

بنام خدایی که هستدردریای عشق تنهاقایقرانی که شب ها،درزیرمهتاب ماه ودرحضورستاره ها،برای دیدنت توکه درخواب بودی،پاروزنان،درپرتلاطمی ذهنت ،مسافت زیادی می پیمود،وکلامی نه گله داشت ونه خم به ابرومیاورد،وبر دلنوشته رهایی مورخه 1397/12/15...ادامه مطلب
ما را در سایت دلنوشته رهایی مورخه 1397/12/15 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mohamadmehdimokhberi بازدید : 109 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 20:22

بنام خدایی که هستروزی بابت این ناراحت بودم که چراآدمیان بهم ناروزده وخیانت روامیدارند،ازدروغگویی هاخسته ودل شکسنه بودم،زندگی رابخودسخت گرفتم وتمام مدت به این خدعه ونیرنگ ،ودورنگی آدمها،فکرمیکردم،هیچگا دلنوشته رهایی مورخه 1397/12/15...ادامه مطلب
ما را در سایت دلنوشته رهایی مورخه 1397/12/15 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mohamadmehdimokhberi بازدید : 118 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 20:22

بنام خدایی که هستدرکنارحوض پارک پسربچه،خیره به آن درحال اشگ ریختن میباشد،مردم بی تفاوت به گریه پسرک،ازکناراومیگذرند،من کناری ایستاده وبه آن پسربچه وحرکاتش،نظاره گرهستم،تصمیم میگیرم به اونزدیک شوم،وعلت دلنوشته رهایی مورخه 1397/12/15...ادامه مطلب
ما را در سایت دلنوشته رهایی مورخه 1397/12/15 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mohamadmehdimokhberi بازدید : 117 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 20:22

بنام خدایی که هستوقتی آدمیان سن اشان،بالامیرود،کم کم فراموشی میگیرن،این امرطبیعی است،امااگردختریاپسری درسن بیست ونه سالگی یاسی سالگی ،دچارفراموشی میشود،آنهم ازنوع مضمنش ،این غیرطبیعی است،تحقیقات من رو دلنوشته رهایی مورخه 1397/12/15...ادامه مطلب
ما را در سایت دلنوشته رهایی مورخه 1397/12/15 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mohamadmehdimokhberi بازدید : 118 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 20:22