دلنوشته زمستانی

ساخت وبلاگ
بنام خدا

روزگارمان چه سان می گذرد؟ازنظرمعنوی وخانوادگی ومالی وموقعیت اجنماعی؛ماازآن تاچه اندازه راضی ودلشادهسنیم!دوستان ودشمنان چه سهمی دارند؟این سئوالات نیمه شب تاصبح آدینه مرابیخواب نمودند؛تاپاسخ آنهارایافتم،این جوابهامراآرام کردولی راضی نشدم؛من مینویسم تاذره ای قلمم آرام گردد؛به چشمان ووقت گرفته شده شماهابابت خواندن ابن دلنوشته احترام خاص قائل بوده وعذرخواه تک تک شماهستم؛

این کره دوارزمین که ماآنراروزگارمی نامیمش،بدون توقف باسرعت میگذرد،پس اینکه چگونه وچه سان میگذرد،سئوالی بی ربط است،چون نه میتوانیم بگوییم خوش میگذردونه میتوانیم بگوییم بدمیگذرد،خب روزگاراست اختیاردارماست،برای خودواهداف خودمیگذردوگوش شنواندارد،مااسیران این روزگارهستیم که باخواسته خودبه این دنیانیامده ایم؛واین ناعدالتی زادوولدهمچنان ادامه دارد،دختریبه پدرش گفت : بعله که وظیفه جمایت مالی من بعهده توست ،من متولدوزاده احساس توومادرم هستم،منکه نمیخواستم به این دنیابیام و......... آری بایدجواب ماراپدران ومادران بدهند؛همانگونه که مابایدپاسخگوی فرزندانمان باشیم ،آنهاهم بایدپاسخگوی فرزندانشان باشند؛ابن عدالت یاناعدالتی زمینی است؛روزگارهم بری از هرپاسخ وواکنش طبیعی،

احترام درخانواده ودوست داشتن وایثاروصمیمیت اعضاءخانواده،ونداشتن مشگلات مالی وکاری ؛وداشتن جایگاه اجتماعی کمال رضایت یک خانواده است،امامگرهمچنین خانواده اکملی روسراغ دارید؟!روزگارنمیگذارداینچنین باشیم؛خانواده ماتاسال 88 خوب بود،یعنی باپشت سرگذاشتن تمامی مشگلات تازه میخواستیم وارددوران خوشی وبهره وری شویم،که ناگهانی دراول سال یادشده همسرم ومادربچه هام روخدا،ازماگرفت،تاسه سال داشتیم سعی میکردیم نبودش  رافراموش کنیم ،ناگهان فرزندسومم،احسان رفت استرالیا،جای خالیش رانتوانستیم فراموش کنیم،که تازه سال 92 علیرضافرزندآخرمم، هم رفت فیلیپین،من ماندم وایمان،ودختری که ازدواج کرده وخدافرزندی به آنهااعطا کرده ومشگلات خودشان،حالابگوییدروزگاربه کام من بوده؟! من میتوانم راضی ویاناراضی ازاین روزگارباشم؟!حتی حق گلایه وشکایت ازروزگاررا،ازمن سلب شده وساقط شده تصورنمایید؛حتی اشگ وشیون وفریادهم به جایی راه نداره!!این است که میگویم مااسیران دنیاهستیم که ازخوداراده اینداریم،تازه اذعان داریم که آزادیم!!کجاست این آزادی دردنیا،که من نمیبینم ؟!وتازه نقش کمرنگ وپررنگ دوستان ودشمنان رادراین ضایعات اجتماعی وخانواده گی رانگفتم؛دوستان نقش بسزایی درقبل وبعددرادامه این زندگی تحمیلی راداشتند،مارادرهیچ برهه ایاززمان تنهانگذاشتند؛حتی دربسیاری ازجاها،جای خالی فامیل های بی نسبت بما راپرهم کردند،ماتاعمرداریم مدیون دوستان ومحبت های بیدریغشان بوده وهستیم؛دشمنانمان راهم که بمابدی کرده ومیکنند،بخدامیسپاریم،اماحس زندگی وادامه این اسارت باتمامی کمبودهایش ،درماجاری میماند،دیگرازروزگارواین اتفاقات درون محیطی مکدرنیستم،ازنداشت هاگله مند نیستم ،داشته هامغرورم نمیسازد،غم وغصه مراازپادرنمیاورد،مصمم روزگارراباتمام ناتوانی همراهی کنم،هرچندکه اوباسرعت میگذرد،اگرفرصت داشتم ومیتوانستم خاطراتم رابنویسم،حرفهای زیادی داشتم،امااینجامینوسم خودخواهان دست ازخودخواهی بردارید،روزگارفرصت جبران به همه خودخواهان نخواهدداد

دلنوشته رهایی مورخه 1397/12/15...
ما را در سایت دلنوشته رهایی مورخه 1397/12/15 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mohamadmehdimokhberi بازدید : 147 تاريخ : چهارشنبه 15 اسفند 1397 ساعت: 20:22